جدول جو
جدول جو

معنی تبسم پاشی - جستجوی لغت در جدول جو

تبسم پاشی
(تَ بَسْ سُ)
تبسم افشانی. خندان بودن. شکفته بودن:
ز گرد وحشت ما تیره بختان فیض میجوشد
تبسم پاشی صبح است، چین دامن شبها.
میرزا بیدل (از بهار عجم) (از آنندراج).
رجوع به تبسم و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سم پاشی
تصویر سم پاشی
پاشیدن سم در جایی برای از بین بردن حشرات، در کشاورزی پاشیدن سم های مختص به گیاهان و درختان برای نابود ساختن آفات نباتی، کنایه از تبلیغات بد و گفتن سخنانی که باعث فتنه و فساد و اختلاف میان جمعی از مردم بشود
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
تخم افشانی. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبسم پاش
تصویر تبسم پاش
لبخند افشان لبخند آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سم پاشی
تصویر سم پاشی
زهر پاشی
فرهنگ لغت هوشیار
آفت زدایی، آفت کشی، شایعه پراکنی، مخدوش سازی، افترازنی، اختلاف افکنی، تفرقه افکنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تخم پاشی، بذرپاشی
فرهنگ گویش مازندرانی